مردی بود که همیشه با خدای خود راز و نیاز می کرد و داد الله، الله سر می داد؛ شیطان، روزی بر او ظاهر شد و وسوسه اش کرد، و کاری کرد که این عابد برای همیشه خاموش شد؛ شیطان گفت: ای مرد!این همه که تو الله الله می گویی، آخر یک مرتبه شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر در هر خانه ای رفته بودی و این اندازه ناله می کردی لااقل یک بار جوابت را داده بودند، و یک دفعه گفته بودند: لبیک!این مرد دید حرف منطقی است – البته در ظاهر – و سبب شد که دهانش بسته شود و دیگر الله الله نگوید؛ در عالم رؤیا، هاتفی به او گفت: تو چرا مناجات را ترک کردی؟ گفت: این همه مناجات که می کنم، این همه درد و سوزی که دارم، یک مرتبه هم در جواب من لبیک گفته نشد؛ هاتف به او گفت: ولی من مأمورم از طرف خدا جوابت را بدهم:

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی... خرید فروش کیت فلزیاب ایران 09034005945 محیط شاد مدرسه شعر هاي صلواتي تدریس دروس انسانی (به زبان آدمی زاد) سال رونق تولید پرنیا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. خود من منهای خودم Samantha دلبرانه